از «ندای آزادی» ارگان نشراتی (ساما)
ارسالی: آرمان
۲۰ جون ۲۰۲۳



نکاتی پیرامون نهاد ها و " قانون اساسی" استعماری
(۲)

مادۀ (۶۶) قانون به اصطلاح اساسی رژیم مزدور روس چنین فرمان می دارد:
"لویه جرگه متشکل است از: اعضای شورای ملی، والیان و شاروال کابل، اعضای شورای وزیران، اعضای ستره محکمه، لوی څارنوال و معاونان او، اعضای هیئت اجرائیۀ جبهۀ ملی، شخصیت‌ های برجستۀ سیاسی- علمی، اجتماعی و روحانی که بر اساس پیشنهاد دارالانشای جبهۀ ملی توسط رئیس جمهور تعیین می شود".
کافی است تا به فهرست اسامی ترکیب فوق نگاه کنیم تا دریابیم که "لویه جرگۀ" روس در ترکیب خود مجموعۀ سران خودفروخته، مزدور، وطن فروش، قاتل و جانی را دارد، که در طی نه سال گذشته بیش از یک و نیم میلیون هموطن ما را از دم تیغ کشیده اند، و پنج میلیون آوارۀ افغان نتیجۀ شهکار جنایت و گناه آنان است. حتی اگر برای یک لحظه قبول کنیم که "لویه جرگه" در شرایطی که قدرت خارجی استعمارگر آن را هدایت و کنترول می ‌کند، می تواند خصلت ملی داشته باشد. آیا مجموعۀ عناصر بیگانه پرست با تمام بار جنایاتی که به دوش دارند، می توانند نمایندگان واقعی مردم افغانستان باشند؟ نه و هرگز نه!
اعضای شورای ملی کیانند؟ وطنفروشان بی غیرتی که سرزمین ما را به ویرانه تبدیل کرده اند. والیان و شاروال کابل کیانند؟ سگان بوی کش غارتگر خارجی که شب و روز وظیفه ای جز آدم ربائی، بوی کشی، خانه پالی و... ندارند!
اعضای شورای وزیران کیانند؟ سردمداران رژیم کودتا، مزدوران منتخب امپریالیسم روس و فرماندهان جنایت بزرگ تاریخی کودتای هفت ثور در کشور ما!
اعضای ستره محکمه کیانند؟ قاتلین مجموعۀ هموطنان اسیر ما که توسط فتوای جنایتبار این نهاد استعماری به اعدام سپرده شده اند؛ و تائید گران شکنجه، تجاوز و هتک حرمت و ناموس توسط امپریالیسم روس علیه مردم!
لوی څارنوال و معاونان او کیانند؟ شکنجه گران و قاتلین خلق ما و.... اعضای هیئت اجرائیۀ جبهۀ ملی کیانند؟ تسلیم طلبان خودفروخته و توطئه گران بزرگ علیه منافع مردم به پاخاستۀ کشور ما!
و سر انجام، آن شخصیت‌ های علمی، سیاسی- اجتماعی که جناب رئیس جمهور روسی انتخاب می‌ کند، کیانند؟ عناصر و شخصیت‌ هائی که در وطنفروشی، بی غیرتی و... شخصیتی در نزد روس ‌ها گشته اند.
بدین ترتیب فکر نمی‌ کنیم جای حرف باقی باشد که باز بر ترکیب و موضع طبقاتی، ملی "لویه جرگه" و دیگر نهاد های استعماری مکث کنیم. واقعیت تلخ، روشن و آفتابی این است که امپریالیسم روس می‌ خواهد پل پیوند میان کمپرادوریسم وابسته به خود و فئودالیسم کهنه کار جامعۀ ما برقرار سازد و با همدستی این دو طبقۀ ستمگر، حاکمیت امپریالیستی را در جامعۀ ما جاویدانی نماید تا با وحدت ضد انقلابی این دو طبقۀ ستمگر (فئودالیسم و کمپرادوریسم) و در تحت کنترول داشتن هر دو بتواند به اغوای خلق‌ های جهان و ستم بر مردم افغانستان بپردازد. چنین است که باور داریم "لویه جرگۀ" دائر شده در کابل دارای خصلت غلیظ استعماری، در تضاد با منافع تاریخی و انقلابی ملت ما، و در راستای ستراتیژی امپریالیسم روس قرار دارد؛ و با مردم و منافع آن بیگانه است.

ماهیت و مضمون طبقاتی به اصطلاح "قانون اساسی" رژیم کودتا:
رژیم مزدور سوسیال امپریالیسم روسیه، مدت‌ها قبل از طریق نهاد های استعماری ارباب غارتگر خود به اصطلاح طرح قانونی را تدوین کرد که بر آن نام "طرح قانون اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان" گذاشت و در "لویه جرگۀ" نامنهاد و استعماری، این طرح را گویا به رأی گیری هم گذاشت و با بگو مگو های مضحک و حذف و تعدیل کاملاً محدود، پس از توشیح رئیس جمهور صادراتی، آن را "قانون اساسی افغانستان" اعلام نمود.
از آن زمان تا کنون قضایای زیادی شکل گرفته و در حال شکل گرفتن است. چه رژیم کودتا و چه بادار امپریالیستی آن، در تلاش برامده اند تا مجموعۀ جنایات و حرکات اسارتبار و تباهی آور خود را قانونی جلوه دهند؛ و از طرفی ستون پنجم ارتش اشغالگر در میان مقاومت و در میان مهاجران عامدانه در تلاش اند تا بر خوبی و بدی مفادات قانون اساسی رژیم بحث‌ هائی ب راه بیاندازند تا اگر بتوانند محتوا و مضمون واقعی آن را از دیده ها پوشیده نگه دارند و رژیم کابل را قانونی؟، مسلمان؟ دموکراتیک؟ انترناسیونالیست؟ وطن پرست؟ و... جلوه دهند.
تجارب گرانبهای انقلابات پیروزمند مردمان ستمکش جهان و جنبش‌ های آزادیبخش خلق ‌های مستعمره، نیمه مستعمره و نیمه فئودالی به کرات به اثبات رسانیده است، که مطالعۀ قوانین و نظامنامه های سیاسی- اجتماعی دولت‌ ها، اگر جدا از خصلت و ماهیت طبقاتی آنان به ارزیابی گرفته شود، همان طریقت ارتداد پسندی و گمراهی است، که اکثریت وسیع از شیادان و واپس ‌گرایان تاریخ به آن اشتغال داشته و دارند. چه قوانین جوامعی که تا کنون بشریت به خود دیده است، جز ابزار تحمیل ارادۀ یک طبقه بر طبقات دیگر و یا عکس آن چیزی دیگری نبوده است؛ و ما در تجربۀ تاریخی جامعۀ خود به کرات شاهد بوده ‌ایم که قوانین تا کنون به عنوان اصول معین ستمگری و ستم گستری طبقات حاکم بر طبقات و اقشار ستمکش و استثمار شوندۀ جامعۀ ما عمل کرده است، و قانون گرائی که همیشه ورد زبان طبقات ستمگر و پادو های بی معاش و با معاش آن بوده است، و معمولاً از جانب طبقات حاکم ستمگر عنوان می شود، در واقع دعوتی است به تسلیم طلبی که قدرت حاکم از محکومان به عمل می آورد، و هر گاهی که این قانون گرائی به عنوان یک مرض خود فراموشی و مسخ شدگی در میان طبقات محکوم جامعه ره باز کرده است، جز سجود و تسلیم و تبدیل گشتن به لشکر ستم و استبداد چیز دیگری ارمغان نداشته است.
در شرایط کنونی که ساخت اقتصادی- سیاسی جامعۀ ما یک ساخت مستعمره و نیمه فئودالی است و رژیم بیگانه پرست و خائن به مصالح و منافع آنی و آتی جامعه بر سریر حاکمیت تکیه زده است؛ و ارتش 115 هزار نفری امپریالیستی روسی حافظ منافع خود و رژیم دست نشاندۀ خود است، اساساً نمی توان از طرح و تدوین قانون اساسی‌ ای حرف در میان آورد که نمایندگی از ارادۀ ملت ما نماید، چه قانون اساسی، در حقیقت سند و وثیقۀ ملی باید باشد که ملت از بند رسته، برای چگونگی ساخت و پرداخت سیاسی- اجتماعی خود، با ارادۀ مختار، دور از محیط اختناق و کشتار به وجود می آورد؛ و آن را سر لوحۀ بهروزی و بهزیستی خود می سازد. (تأکید از خروش رعد)
اما آن چه در وطن ما می‌ گذرد، بیانگر وضعیت کاملاً متضاد دیگری است، ارتش بیگانه و جنایت کاری، حیات خلق ما را در زیر مهمیز خود خورد کرده است، و قدرت حاکمۀ سیاسی نه تنها از آن ملت نیست، که به دشمن قسم خوردۀ مردم بدل گشته و رژیمی است صادراتی که همراه با تجاوز تانک ‌های روسی و توسط آنان به قدرت رسیده است. نصف کامل جمعیت کشور ما، دور ازخانه و کاشانۀ شان چه در دیار های غربت و چه در داخل افغانستان، به سر می برند. ارادۀ آزاد و مختار، فقط می تواند با زبان گلوله وجود داشته باشد و اساساً ارادۀ همان شلیک مسلسل هاست و بس؛ پس چگونه می توان از تدوین و تصویب و یا طرح قانون اساسی صحبت به میان آورد، که از آن ملت و مردم و برای منافع آنی و آتی آنان باشد؟
واقعیت‌های تلخ و خونین حاکی و گویای این مسئله است که ملت افغانستان هیچگونه سهم و نقشی درین قانون بازی ‌ها ندارند، و فقط می توانند در سرنگونی رژیم و از این طریق در نابودی کلیه کهنه ترفند های آن بیشتر و جدی ‌تر اراده نمایند.
قانون اساسی ایکه "لویه جرگۀ" استعماری روس آنرا به تصویب رسانیده، نه در جهت خواسته ها و اهداف آنی و آتی جامعۀ ما، که بر عکس آن قرار دارد. جامعۀ ما به آزادی ضرورت دارد و ده سال کامل است که مردم پا برهنۀ این دیار برای آن میرزمند. ولی قانون اساسی استعمار، سیستم استعماری را قانونیت می ‌بخشد و مردم را به تسلیم دعوت مینماید.
مردم سلحشور و آزادیخواه افغانستان در طی ده سال گذشته، مسلحانه قیام کرده و قربانی‌ های بزرگی را پذیرا شده اند تا سیستم استعماری را واژگون سازند و به استقلال کامل برسند. ولی قانون اساسی، سیستم استعماری را نه تنها ابقاء که تحکیم می‌بخشد و منکر تجاوز امپریالیسم روس و موجودیت این سیستم استعماری در وطن ماست. (تأکید از خروش رعد)
مردم افغانستان سوگند یاد کرده اند که تا محو کامل رژیم روسی در افغانستان سلاح بر زمین نگذارند. ولی آنها چگونه قانون اساسی استعماری رژیم روسی را به رسمیت می ‌شناسند که به دستان این رژیم پی ریخته می شود.
مردم افغانستان در طی ده سال کامل برای آزادی و آزاده گی بزرگ ترین حماسۀ قرن را سروده اند، ولی قانون اساسی استعماری، آنها را به بردگی ابدی دعوت می‌کند و....
چنین است که طرح قانون اساسی رژیم مزدور هیچ قرابتی با خواسته ها و اهداف اساسی فوری و آتی جامعۀ ما ندارد و نمی تواند دارای هیچ مشروعیتی باشد.
مضمون طبقاتی "قانون اساسی" با جهت گیری طبقاتی آن - که خدمت به رژیم بی اراده و صادر شده از خارج است، مطابقت کامل دارد؛ و از آن جائی که این رژیم جز پردۀ استتار بر چهرۀ تجاوز امپریالیسم روسی چیزی دیگری نیست، "قانون اساسی" آن طبیعتاً چنین هدفی را دنبال می کند تا توحش و ویرانگری استعماری را از انظار بپوشاند.
خصلت ضد ملی " قانون اساسی" استعمار، از مضمون طبقاتی آن ناشی گردیده و در تضاد خونین و آشتی ناپذیر با تمامی طبقات و اقشار ملی جامعۀ ما قرار دارد که در مرحلۀ کنونی نیرو های اساسی انقلاب ملی- دموکراتیک جامعۀ ما را می سازند.
ادامه دارد